نقاش کوچولوی مامان
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود یه فرشته کوچولویی بود به نام الینا .این الینا خانم یک نقاش بود مامانش یادش نمی اومد از کی الینا مداد گرفتن رو یاد گرفت فقط میدونست هفت هشت ماهه که بود بیشتر موقع ها تنها چیزی که الینا خانم را سرگرم میکرد مداد یا خودکار بود هنوز یک ساله نشده بود که میتونست دایره و خط راست رو بکشه البته به جز نقاشی این فرشته کوچولو به خوندن کتابم خیلی علاقه داشت درست مثل مامانی که با به دنیا اومدن این دخمل دیگه وقت انجام هیچکاری رو برای خودش نداشت حتی کتاب خوندن.گل قصه ما از صبح تا شب صدتا نقاشی میکشید مثل آدم مار خورشید رنگین کمان ماهی ماه خونه خرس ودهها چیز دیگه
همه این نقاشیها در عرض یکی دو دقیقه کشیده شده است
خدایا چی بکشم تمام ایده هام تموم شد!
اینم نهایت تو حس رفتن برای خلق آثار هنری جدید!
اینجانب الینا آل مراد خالق این آثار هنری ارزشمند میباشم