بعد یه مدت نسبتا کوتاه
دختر نازم نمیدونم از کجا شروع کنم ولی دوست دارم برات بنویسمماجرا از اون جا شروع شد که بابایی برای مامانی یه دوربین مثلا پیشرفته هدیه داد و مامانی هم با پشتکار تمام نشدنی مشغول عکاسی شد تا این که اواخر عید عمو منصور ازمامانی رم دوربین رو خواست که عکسارو بریزه لب تابش مامانی هم از همه جا بی خبر رمو با عکسا تقدیمش کرد چشمتون روز بد نبینه رم ویروسی شدوکامپیوتر مارو هم ویروسی کرد رم رو فرمت کردیم و دوباره 18 فروردین که تولد امیر علی بود عکاسی کردم که عکس اون رو هم کامپیوتر نشون ندادو متخصصین رم رو سوخته اعلام کردن و رم جدید خریداری شد .ولی اوج فاجعه زمانی اتفاق افتاد که عکسهای تولد نفسم هم پریدبعد چند روز و به دست آوردن آرامش از دست رفته دست به دامن یک به یک دوربین های حاضر در جمع شدیم تا بالاخره چند تایی عکس کمی قابل قبول از دوربین خاله مهسا به دست آوردیم که از هیچ چی بهتره بمیرم براتهر وقت حوصله داشتم برات تو وبلاگ میذارم