من ومامانم ومهر ماه
دخترم این روزها هوا اونقدر سرد شده که مامانت منتظر باریدن برفه اونم تو مهرماه.امسال مامانی تو محل کارشم خداروشکر خیلی راحته.در کل آرامشش بیشتر شده ولی از بابت تغییر رفتار تو کمی نگرانه.ماجرا از اون جا شروع شد که اوایل شهریور بابایی مجبور شد تاندن زانوشو عمل کنه و مامانی هم چاره ای نداشت که بیشتر وقتشو برای کارهای بابایی صرف کنه که تو هم اکثرا گلایه مند بودی کم کم بهانه گیری های تو شروع شد وتو سر هر موضوع بی اهمیت شروع کردی به گریه کردن و این تبدیل به یک عادت بد برایت شد.وقتی چیزی رو میخوای و ما مقاومت میکنیم جیغ و دادت بلند میشه واصلا آروم نمیشی البته من و بابایی هم سعی میکنیم به گریه و پافشاریت توجه نکنیم وبذاریم خودت بعد گریه کردن پی ببری که کارت اشتباه بوده البته تا الان که موفق نبودیم.راستی چند ماه پیش برات نوشته بودم که نمیتونی از خودت در مقابل بچه هایی که اذیتت میکنن دفاع کنی که خدارو شکر با زحمتهای مامانی وتلاش خودت موفق شدی دفاع کردن از حقت رو یاد بگیری.نازگلم وقتی این نوشته هارو میخونی بدون مامانی برای تک تک نفسهایی که میکشی خون دل خورده .این روزها وضعیت سینت اصلا خوب نیست شدیدا خس خس میکنی که خیلی نگرانتیم بابایی برای جهارشنبه از یه دکتر خوب برات وقت گرفته ایشالا که چیزیت نباشه.