27 مهر 94 واولین بازدید علمی رفتن الینا خانم

الینا جون مامان .این ماه میری مهد وعاشقشی.دوست داری چیزهای جدید یاد بگیری وهرچی مربیتون بهت یاد میده روهمین که میام دنبالت برام تعریف میکنی قوربونت برم روز دوشبه بعد این که رفتم مدرسه مربیتون باهام تماس گرفت که اگه اجازه بدید الینا و هستی رو هم با پیش دبستانی ها ببریم مرکز آتش نشانی برای بازدید منم خداخواسته قبول کردم میدونستم که چقدر الینای من مشتاق رفتنه.ساعت تقریبا یازده هم با مهد تماس گرفتم و فهمیدم اومدید و خیالم راحت شد وقتی هم اومدی خونه بهم گفتی که رفتید اونجا ویه آقایی بهتون توضیح داده که موقعی که خدانکرده آتیش سوزی شد زنگ بزنید آتیش نشانی وبعد سوار ماکت ماشین آتش نشانی شده بودید که خیلی ذوق کرده بودی.اومدنی هم رفته بودید پارک ویه کمی بازی کرده بودید واین هم بود ماجرای اولین بازدید علمی نفسم