الیناالینا، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

@@@الینا @@@دلیل زنده بودنم

من الینا هستم ۹ ساله به وبلاگ من خوش اومدید

عکسهای تولد سه سالگی گلم

الینا جان بالاخره چند تا عکس از تولدت به دستم رسید.وقتی دیدمشون دلم به حالت سوخت اون شب من سرم با مهمونا  گرم بود که متوجه نشده بودم این علیرضا خان چقدر اذیتت کرده از دست اون که همش دنبالت بود تا کاغذ کادو  هدیه هاتو پاره کنه چندتاییشو زیر کیک قایم کردی که بعد اینکه عکسها رو باهم میدیدیم برام توضیح دادی                           ...
29 خرداد 1393

الینای من در سه سالگی

  پارک جنگلی   حیاط آقاجون اینا       قوربونت برم نمیدونم اینو از کجا یاد گرفتی  تا میخوام ازت عکس بگیرم میگی یه لحظه مامان صبر کن تا دستامو اینجوری کنم بعد عکس بگیر     اینم یه مدل دیگه   بعله مدل شدن دختر ما تمومی نداره قوربونت برم بالشتو بغل کرده بودی و غرق افکارت بودی که من این لحظه رو شکار کردم عزیزم اونجا رفتی  چیکار بیا پایین.به قول مامان سانای جون یواش یواش الینای حقیقی و شیطون بلا چهره واقعیشو نشون میده  ...
7 خرداد 1393

ابتکار برفی

الینا جونم اولین چیزی که با برف ساختی به قول خودت یه پرنده بود که بعد  این که تمومش کردی آوردی خونه تا  سرما نخوره   ...
31 ارديبهشت 1393

درد دل با خدا

خدای مهربونم ای کسی که تا به حال و در همه حال کنارم بودی و دستمو گرفتی کمکم کن الینای نازم از صبح تب کرده و من مثل همه شبهایی که تب داره کلی نگرانم .کمکم کن که تنها تو شفا دهنده مریضان هستی.بابایی فردا برنامه مراقبت امتحانی داره و فردا باید بره مدرسه به خاطر همین خوابیده ولی لطف تو شامل حالم شده و من فردا برنامه امتحانی ندارمو فردا من خونه ام وبهتر میتونم مواظب عزیزدلم باشم پس شکرت..............الان تب گلم روبا تب سنج اندازه گرفتم خدایا شکرت تبش داره پایین میاد ...
28 ارديبهشت 1393

تولد سه سالگی

گلم تولد سه سالگیت مبارک عزیزم امسال مامانی برای پختن شام تولدت خیلی زحمت کشید و کلی خسته شد ولی از اون روز یه درس مهم گرفت و اون این بود که باید به حرف بابایی گوش میداد بابایی به خاطر تعداد زیاد مهمونا از مامانی خواست که مثل پارسال خورشت شامو به اون واگذار کنه یا از بازار سفارش بده ویا خودش کباب درست کنه ولی مثل همیشه مر غ مامان یک پا داشت و قبول نکرد و عاقبت  این کار اون شد که یه صبح تا شب سر پا بایسته و از درد پا تا صبح نخوابه  البته همش فدای یه تار مویت مگه چند تا الینا دارم .هدفم از نوشتن اینا این بود که بدونی از خودت به اندازه توانایی ها و وقتت انتظار داشته باش نه بیشتر از اون .وگرنه مثل مامانت به جای خوشگذرونی تو تولد هم...
27 ارديبهشت 1393