الیناالینا، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

@@@الینا @@@دلیل زنده بودنم

من الینا هستم ۹ ساله به وبلاگ من خوش اومدید

اولین برف پاییز93

ع زیزم امسال خیلی خیلی زود زمستون اومد وقتی  خاطراتتو مرور میکردم دیدم اولین برف پاییزی پارسال سیزدهم اذر باریده ولی امسال ننه سرما برای اومدن عجله داشت واولین ستاره های  برفشو 27 مهر برای ما فرستاد. که تو بادیدنش خیلی خوشحال شدی.دخترم دو روز از  برنامه درسی مامان جور شده  ولی بقیه فعلا به علت حذف یک پایه از دوره راهنمایی هنوز مشخص نیست.وقتی تو اینجا رو میخونی شاید ندونی که از دو سال پیش که پایه ششم ابتدایی نبود وآخرین پایه ابتدایی پنجم بود راهنمایی سه پایه اول و دوم و سوم داشت و مثل الان هفتم و هشتم و نهم نبود نمیدونم  شاید تا زمانی که تیزهوش کوچولوی من راهنمایی بخونه این مدلی هم عوض بشه بگذریم .امسال...
29 مهر 1393

من ومامانم ومهر ماه

 دخترم این روزها هوا اونقدر سرد شده که مامانت منتظر باریدن برفه اونم تو مهرماه.امسال مامانی  تو محل کارشم خداروشکر خیلی راحته.در کل آرامشش بیشتر شده ولی از بابت تغییر رفتار تو کمی نگرانه.ماجرا از اون جا شروع شد که اوایل شهریور بابایی مجبور شد تاندن زانوشو عمل کنه و مامانی هم چاره ای نداشت که بیشتر وقتشو برای کارهای بابایی صرف کنه  که تو هم اکثرا گلایه مند بودی کم کم بهانه گیری های تو شروع شد وتو سر هر موضوع بی اهمیت شروع کردی به گریه کردن و این تبدیل به یک عادت بد برایت شد.وقتی چیزی رو میخوای و ما مقاومت میکنیم جیغ و دادت بلند میشه واصلا آروم نمیشی البته من و بابایی هم سعی میکنیم به گریه و پافشاریت توجه نکنیم وبذاریم خودت بع...
19 مهر 1393

عکسهای جدید نفسم

عزیزم سلام یه مدت برات مطلب ننوشتم به خاطر همین دلم خواست برات چند سطری بنویسم.جگر گوشه ام  بیست شهریور عروسی عمو محمود بود که چند روزی  مشغول عروسی بودیم که خداروشکر خیلی بهت خوش گذشت.ایشالا عمو محمود و زن عمو سعیده خوشبخت بشن.با این که از شانس مامانی دوره ضمن خدمت کل تابستون موند و درست روز عروسی شروع شد ولی مامانت یه ساعت از عروسی رو از دست نداد از استادشون دو روز اجازه گرفت وبعد عروسی  رفت دوره  هر چی عکس تکی  از عروسی ازت گرفتم بر خلاف دست جمعی ها هیچ کدوم خوب نیوفتادن از بس در حال ورجه ورجه بودی  راستی روز عروسی حاجی ماما و مهسا خاله از مشهد برگشتن و کلی سوغاتی نصیب  تو وهستی شد که مثل همیشه مهسا خاله...
6 مهر 1393

تولدت مبارک

الینای عزیزم دیروز یعنی بیست ویک مرداد اولین سالگرد ایجاد این وبلاگ بود ذاتا آدمی نیستم که دقیقا تاریخ مناسبت ها یادم بمونه ولی بنا به عادت چند ماهه که تاریخ مناسبتها رو یادداشت میکنم این مورد هم از قلم نیوفتاد .گلم اولین تولد وبلاگت مبارک.ایشالا توش پر باشه از اتفاقات خوب. دیروز فال اردیبهشتی هارو میخوندم که همش در مورد من صدق میکرد به خصوص اینکه نوشته بود مادر های سخت گیری هستن.تو یه روز متولد شدن ما خیلی مزایا داره به خصوص اینکه میدونم که همدیگرو بیشتر درک خواهیم کرد                             ...
22 مرداد 1393

عکسهای خرداد ماه وتیر و مرداد

      الینا خانم در حال خوردن توت     حاجی ماما وخاله هر چی توت از درخت میچینن من زود زود بخورم تموم بشه             دریاچه شورابیل اردبیل خرداد     خیلی اصرار داشتی سوار قطار بشی ولی همین که سوار شدی میخواستی پیاده شی     حاجی ماما والینا عید فطر     آستارا       آستارا               جاده اهر تبریز     ...
16 مرداد 1393

الینا واین روزها

الینای عزیزم چند شب بود موقع خوابیدن همش از من میپرسیدی چرا همش روز میشه بعد شب.ومن مثل همیشه برات توضیح میدادم.تا اینکه چند روز بعد اینبار سوالتو با لحن عصبانی که چرا منظورمو نمیفهمی پرسیدی.اینبار بود که فهمیدم منظورت تکراری بودن روزوشب بوده.برای منی که همیشه وهر روز به گردش بردن تو وپر کردن وقتت به بهترین وجه کارم بود کمی ناراحت کننده بود پرسیدم چرا تکراریه ؟گفتی آخه خسته شدم همش روز میشه بلند میشیم بعد دوباره شب میشه باید بخوابیم تا کی اینجوریه.ذهنم هنگ کرده بود جوابی برای سوال یه بچه سه ساله نداشتم ناراحتیم چند برابر شد چه قدر زود به تکراری بودن این دنیا پی برده بود با سرعتی که تو رشد درک وفهمش ازش میدیدم میدونستم به همین زودی ها پی...
16 مرداد 1393