الینای من نفسم خیلی وقته برات چیزی ننوشتم ولی خیلی برای وبلاگت دلم تنگ شده بود بالاخره مدرسه تموم شد منم شدم یه مامان خانه دار بیکار آخرین روزهایی که مهد میرفتی واقعا از زود بیدارشدن خسته شده بودی و همش میگفتی مامان کی مدرسه تموم میشه تو ومن خانه دار بشیم منم میخندیدمو میگفتم خانه دار !من و تو !میگفتی آره دیگه تو نری مدرسه و منم نرم مهد ماشالا این روزا دیگه بزرگ شدنتو حس میکنم عین خودم احساساتی. امسال خدارو شکر سال خوبی برای ما بود پارسال چهاردهم خونه رو کوبیدیم و شش ماهه با یاری خدا و تلاش بابات ساختیمش و الان سالگرد کوبیدن خونمونه امسال تو رفتی مهد و من کلا آرامشم بیشتر از سالهای دیگه بود درست امسال هجم کاریم تقریبا دو براب...